طی زمان کن ای فلک ، مژدهی وصل یار را پارهای از میان ببر این شب انتظار را شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همان چشم به ره نشاندهام جان امیدوار را هم تو مگر پیالهای، بخشی از آن می کهن ور نه شراب دیگری نشکند این خمار را ... وحشی بافقی