REZA
از on 1 بهمن, 1396
46 views
غزل شماره ۴۱۱
تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو
پسند کردم (2)
Loading...
2
mehdi_sheydai
بهی به .عاااااااااااااالی
1
1
1 بهمن, 1396
REZA
ممنونم مهدی جان
1 بهمن, 1396