REZA
از on 15 اسفند, 1396
540 views
غزل شماره ۴۳۶
آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی
آمرزش نقد است کسی را که در این جا
یاریست چو حوری و سرایی چو بهشتی
در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست بسازیم به خشتی
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
آلودگی خرقه خرابی جهان است
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی
از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ
تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی
پسند کردم (5)
Loading...
6
امیر طاها {ناظر سایت}
بسیار عالی ... الهی ک همیشه فال زندیت بخیر و خوشی باشه داداشم ...!
1
1
15 اسفند, 1396
REZA
ممنونم امیر جان همچنین شما داداش گلم
16 اسفند, 1396