هـر زمانی کـه نگاهـم بـه رخ یار افتاد
قلبم از دیـدن او بی تپش از کار افتاد...
تن گرما زده ی کوچه پُر از پنجره بود
که شبی وعده ی ما زیر سپیدار افتاد...
مـنِ مغـرورِ بـد اندیشه ندانم کـه چرا
آن همـه وسوسه در موقع دیدار افتاد...
بی گمان از همه ی منظـره ها دل بکَند
هر که روزی نظرش بر رخ دلدار افتاد...
هـم زمـان با نفس منبسط فصل بهار
گـــذر بـاد صبـا بـر گل بی خــار افتاد...
روز و شب دائماً از آینه گفتم که دلم
در پی دیــدن آن آینـــه رخسار افتاد...
ناصحم گفت که سرمیشکنددیوارش
معبرم کوی عسل بود که دشوار افتاد...!!
In Album: امیر طاها {ناظر سایت}'s Timeline Photos
Dimension:
403 x 403
سایز فایل:
80.74 Kb