ssa

عیداومدو سفره ما تکه نانی هم نداره پدرم خسته و دیگه جانی هم نداره ... عیداومد و همسایه ها فقیرند هنوز از گشنگی بچه ها رنگ پریدند هنوز... عیداومدو مردم همه در جوش و خروشند یکی کلیه؛یکی خون؛خیلیا ناموس می فروشند عیداومدو عده کمی دارن می ترکند از خوشی عده ای زیادی اما دارند می پوکند از ناخوشی عیداومدو مملکت به باد فنا رفته است هر کی مسئول شده به راه خطا رفته است عیداومد و بابا دیگه نان نداره که ب دارا بدهد مادراما چادری نداره که لباسی به سارا بدهد عیداومد و یاد قدیما واسه همه زنده شده ازگذشته حسرتی و اشک و ناله پاینده شده عیداومد و سفرهای مردم خالیتر از خالی شده قفسه و دفتر حسابا خالی تر از بقالی شده عیداومد و اما ی سری خوب شاد و خندان می خورن نمی پرسن موزکیلو چنده؛آجیل وپسته خندان می خورن عیداومد و عده ای از بی پولی هی قیل و قال می کنن عده ای رییس شدن وبا بیت المال حسابی حال می کنن عیداومد و پسرا و دخترای پولدارا فکر سفرخارجه افتاده اند بچه های بی پولا اما از بدبختی بجون هم افتاده اند عید اومد و مادرا می خوان خونه تکونی بکنن پدارا ولی باید اینروزا فکر آب و نونی بکنن عید اومد و پرده های خونه های همه پوسیده شده خانوم فلان مدیراما خونش از فرش ابریشمی پوشیده شده عید اومد و کفش من هنوز لنگه ب لنگه تابتاس تو این غریبی خونمون از کی بپرسم که کجاس عیداومد و صد آه که عیدفقرا با بیچارگی و نداری اومد عید شادی و حال و حول عده ای دزد وبابا پولداری اومد...!!!