2s
امیر طاها {ناظر سایت}
on 15 فروردین, 1398
3 views
دستمال کاغذی به اشک گفت :
قطره قطره ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج می کنی ؟
عاشقم ! یا من ازدواج می کنی ؟
اشک گفت :
ازدواج اشک و دستمال کاغذی !
تو چقد ساده ای ! خوش خیال کاغذی !
توی ازدواج ما ، تو مچاله می شوی!
چرک می شوی و تکه ای زباله می شوی !
پس برو بی خیال باش !
عاشقی کجاست ؟ تو فقط دستمال باش !
دستمال کاغذی دلش شکست
گوشه ای کنار جعبه اش نشست
گریه کردو گریه کردو گریه کرد
در تن سفیدو نازکش دوید ، خون درد !
آخرش دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل دیگران نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمال کاغذی ها فرق داشت
چون که درمیان قلب خود
دانه های اشک داشت ...!!
Dimension: 419 x 429
سایز فایل: 23.41 Kb
پسند کردم (5)
Loading...
محشر (1)
Loading...
7
ققنوس
23 فروردین, 1398