عشق هم... عشق های قدیم!!مادرم می گوید آن روزها همه چیز خیلی سخت بود...گاهی باید مدت ها برای یک تماسش منتظر میماندی و روزها چشم انتظار یک لحظه دیدنش ، یک لحظه بوییدنش...اما هر چه بگوید کم است از این انتظار شیرین!می گوید خیلی از دخترهای هم نسلش حتی یارشان را تا لحظه ازدواج هم نمی دیدند اما درست از همان لحظه که "بله" را می گفتند انگار صد سال است او را میشناسند می گوید آن وقت ها دوران آشنایی،یا نامزدی آنقدرها مرسوم نبود اما تقریبا تمام دخترهای هم نسلش باسنگ ها و پنجره ها خاطره دارند و این را با چنان ذوقی تعریف می کند انگار قند توی دلش آب می شود...مادرم می گوید آن روزها همه چیز دور بود...دیر بود ،اما عجیب می چسبید!اما ،این روزها چه...این روزها که گوشی ها آمده ،اینترنت ها آمدهاین روزها که هر کجای دنیا باشی تنها با لمس چند نقطه می توانی "دوستت دارم" را به گوشش برسانی هر ساعت از شبانه روز که باشد با یک تماس میتوانی حالش را جویا شوی و از حالت باخبرش کنی...اما، نمیدانم چرا برای هم طاقچه بالا می گذاریم ،نمیدانم چرا هر کداممان منتظریم دیگری در عشق پیشقدم شود نمیدانم چرا فاصله ها نزدیک شدهاما ...دل ها دور!می خواهم بگویم عزیز منفردا روزی شاید دختر من ، یا پسر تو هم بخواهد از عشق برایش چیزی بگوییم ،بیا کاری کنیم که آن روز حرفی برای گفتن داشت
Dimension:
362 x 500
سایز فایل:
118.73 Kb