این متن خیلی زیباست!!روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی!پیر مرد گفت : ازکجا معلومفردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت. مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!پیرمرد گفت: از کجا معلوم.پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست.مردم گفتند: چقدر بدشانسی!پیرمرد گفت از کجا معلوم!فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود.مردم گفتند : چقدر خوش شانسی!پیرمرد گفت : از کجا معلوم!زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد.از کجا معلوم؟؟؟
Dimension:
768 x 960
سایز فایل:
116.25 Kb