در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر اروپایی ،سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند. سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست! زن جوان عصبانی میشوداما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد.به این ترتیب، هر کدام بخشی از غذا را میخورند!ناگهان دختر جوان کمی آنورتر پشت سر مرد سیاهپوست، در کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی میبیند !و ظرف غذایش را که دست نخورده و روی آن یکی میز مانده است.!!این داستان رو تقدیم میکنم به تموم کسانی که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار میکنند و آنها رو افرادی پایینمرتبه میدونن.چقدر خوبه پیش داوری نکنیم !مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر میکرد در بالاترین نقطۀ تمدنه /در حالی که آفریقاییِ دانش آموخته به او اجازه داد دختر از غذای او بخوره . زمين بهشت مي شود...روزيكه مردم بفهمند هيچ چيز عيب نيست جز قضاوت ومسخره كردن ديگران...! هيچ چيز گناه نيست جز حق الناس..!هيچ چيز ثواب نيست جز خدمت به ديگران. ...!هيچ كس اسطوره نيست الا در مهربانى و انسانيت...!هيچ دينى با ارزشتر از انسانيت نيست...!هيچ چيز ماندگار نيست جز خوبى ...
Dimension:
800 x 610
سایز فایل:
57.63 Kb