داستانک : شماره 103...در یه غروب پاییزیکه نم نم بارون شهر رو خیس کرده بودبا دوست دخترم داشتیم تو پیاده رو قدیم میزدیممی گفتیم و می خندیدموَ حسابی خوش می گذروندیمتا اینکهپیر مرد مُسنی که داشت از کنارم رَد میشدآهسته دَرِ گوشم گفت:"پسرجان ، مواظب باش ،اینجا برای شاد بودن ، مجوز باید داشته باشی"......._______________ابوالقاسم کریمی - فرزندزمینتهران_ورامین29 آذر 1398داستانک : شماره 103...در یه غروب پاییزیکه نم نم بارون شهر رو خیس کرده بودبا دوست دخترم داشتیم تو پیاده رو قدیم میزدیممی گفتیم و می خندیدموَ حسابی خوش می گذروندیمتا اینکهپیر مرد مُسنی که داشت از کنارم رَد میشدآهسته دَرِ گوشم گفت:"پسرجان ، مواظب باش ،اینجا برای شاد بودن ، مجوز باید داشته باشی"......._______________ابوالقاسم کریمی - فرزندزمینتهران_ورامین29 آذر 1398
In Album: ابوالقاسم کریمی's Timeline Photos
Dimension:
512 x 512
سایز فایل:
57.3 Kb