"حواسمان به مهمترین داشتههایمان باشد..."روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد.آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت:" این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم دهکده، فقط در صف بایستید و هرکس یک گردو بردارد، به اندازه همه گردو در این سبد است و به همه میرسد!! "مرد ثروتمند این را گفت و رفت.مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکییکی از داخل سبد گردو برداشتند.پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد.اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد.!به این ترتیب هر کسی یک گردو بر میداشت و پی کار خود میرفت.مردی که خیلی احساس زرنگی میکرد با خود گفت:"نوبت من که رسید دو تا گردو برمیدارم و فرار میکنم. در نتیجه به این پسر چیزی نمیرسد."او چنین کرد و در لابهلای جمعیت گم شد.سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت:"من از همان اول گردو نمیخواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد."خیلیها دلشان به گردوبازی خوش است!!و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شدهاند...خیلیها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمیدانند و دایم با آنها کلنجار میروند و از این نکته طلایی غافلند که این سبد است که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده.! *
Dimension:
564 x 821
سایز فایل:
77.73 Kb