همه چیزش یجور دیگه بود ..!صبح ها خیلی زود بلند میشدمیرفت تو حیاط و دستاش و پشت کمرش گره می کرد و راه می رفت،یه تنهایی داشت که شبیه سنش نبود،یهو به نظرم خیلی سن و سال دار می شد،یذره بعدش می شدعین بچه ها،منم خوشم می اومدحواسش به همه چی بود،به همه، من.یجوری دلبری می کردکه هیچکس نمی کرد،می گفت: تو مجله خارجیا آدما رو تخت صبحونه می خورن، دیدی ؟نمیگفت بیا رو تخت صبحونه بخوریم، یجوری همه الکیا رو واقعی می کردکه اصلا نمی فهمیدی،یهو می دیدی شده عادت ...!
In Album: 💎♣️ ℳムみSム ♣️💎's Timeline Photos
Dimension:
720 x 616
سایز فایل:
768.73 Kb