❤ MOZHGAN❤ [مدیر  کل شبکه]
on 12 فروردین, 1399
1 view
#‎*شاهقلی میخواست خودکشی کنه ،
‎حکیمی دیدش بهش گفت : *چرا میخوای خودکشی کنی؟
‎ *گفت : مشکل خانوادگی دارم*
‎*حکیم گفت : *مشکلی نیست که آسان نشود
‎مرد باید که هراسان نشود
‎بگو ببینم مشکلت چیه
‎*شاهقلی گفت : *با یه زن بیوه ازدواج کردم که یه دختر داشت . پدرم تا دخترش رو دید از اون خوشش اومدوبا اون ازدواج کرد !*
‎پدرم شوهر دخترم شد و من پدر زن بابام
‎*بعد از مدتی زنم بچه دار شد که پدرم پدربزرگش شد و همانطور که فرزندم برادر زن پدرم است او خاله ام شد و فرزندم داییم !!*
‎*و زمانیکه زن پدرم بچه دار شد فرزندش برادرم شد و در آن واحد نوه ام ، چون نوه زنم میشد و زنم چون مادربزرگ برادرم میشد مادربزرگ منم هست . با این حساب من همسر مادربزرگم هستم و پدربزرگ برادرم از پدرم و پدربزرگ خودم و نوه خودم
‎*حکیم گفت : *توکل به خدا کن و خودکشی کن . خدا خودت و پدرت رو نابود کنه
‎لعنت بر پدر و مادر کسی که دوباره ازت سؤال کنه
Dimension: 669 x 1176
سایز فایل: 81.79 Kb
پسند کردم (4)
Loading...
خنده دار (2)
Loading...
7
علی اصغر
خخخخخخخخخخ باحال بود
1
1
14 فروردین, 1399