amirhosein [کاربر نقره ای]
on 18 فروردین, 1399
1 view
چند سالی بود ندیده بودمش
عمر رفاقتمون
بیست سال بود ولی خب زندگى
هر کدوم از ما رو
پرت کرده بود یه جای دنیا..
قبل از سلام
اولین چیزی که گفت این بود:
"دیدی بالاخره ترک کردم"
امکان نداشت
کسی که از پونزده سالگی
جلوی چشم خودم
روزی دو بسته سیگار می کشید
حالا انقدر راحت از ترک کردن بگه...
خندیدم و گفتم
توقع نداری که باور کنم؟!
گفت باور کن، یه شب به خودم اومدم
و دیدم انقدر سرفه هام شدید شده
که دیگه بدنم نمی کشه
آخرین نخ رو کشیدم
و بوسیدمش گذاشتم کنار!!
به همین راحتی...
وسط حرفامون سراغ کسی رو گرفت
که دیگه تو زندگیم نبود
گفتم بالاخره تموم شد..!!
یه اخم کرد و گفت:
توقع نداری که باور کنم؟!
گفتم باور کن
یه شب به خودم اومدم و دیدم
دیگه مغزم نمی کشه
دیگه نمی تونم جایی بمونم
که جایی برام نیست...
هر چی خاطره بود رو بوسیدم و
گذاشتم کنار!!
به همین راحتی..
ولیعصر رو قدم می زدیم
و حرف نمی زدیم.
اولین دکه ای که دید رفت و‌ سیگار خرید
شروع کرد سیگار کشیدن..
نگاش کردم
و گفتم اینطوری ترک کردی؟!
نگام کرد و گفت
"هیچ آدمی کامل ترک نمی کنه"
خود تو
تمام خاطراتش رو ترک کردی؟!
خندیدم و گفتم بیخیال
سیگارت رو بکش!!
Dimension: 755 x 450
سایز فایل: 246.63 Kb
پسند کردم (2)
Loading...
2
محمد
متن قشنگیه
1
1
18 فروردین, 1399