babak
on 5 خرداد, 1399
16 views
پوزخند نزن پیرمرد خیال
این که تا زانو افتاده ام در گل و لای زندگی
قایق م را سالها پیش طوفان شعار تو با آب برد
پک نزن به سیگار
بوی سوختن آرزوهای نسل من آزارت میدهد
برگرد به کلبه ماهیگیر و
نگاه کن آینه قدیمی ات را
ترس و شرم از مرگ در چین های چهره ات داد میزند
میدانم شرم داری از دیروزهای جوانی ات
کودکی مرا فریاد تو به یغما برد
خوب نگاه کن به قهمقه بی عار من
دارم به کاریکاتور آرزوهایم میخندم
سالهاست از جفای نابخردان
افتاده ام در چاه یوسف کنعان و
با لب هایی تشنه و چشم هایی شلوغ از دیدن سراب
منتظرم عبور کند از بیابان یک کاروان
کاش به رسم روزگار و
به جرم غفلت از یوسف دوران
همه عمر زار میزدی و
میشدی شبیه یعقوب، کور کنعان
افسوس از تو گذشت روزگار و
ما سوختگان دیروز ، تشنه لبان امروز
مدام غم فردا داریم
بگذار لااقل مرگ
وجدان خفته ات را ببوسد ..
................................................
از مجموعه شعر : آزادی
شاعر : عبدالله خسروی ( پسرزاگرس
Dimension: 641 x 470
سایز فایل: 77.65 Kb
اولین نفری باشید که پسند می کنید.
ققنوس
▓▒░🌹لایک🌹░▒▓
7 مرداد, 1399