💎♣️ ℳムみSム ♣️💎
1 view
از وقتی رفتی،محله هوای بودنت رو کم داره،
از جلوی بقالی آمیرزا که رد میشم...
یاد قد وبالای مردونت میفتم و برات غش میکنم!!
همیشه همین سر وایمیستادی و منتظرِ چشمام بودی!!
دلم برایِ تپش های قلبت و سرخ شدن روت تنگ شده...
پس کی تموم میشه این سربازی لعنتی؟
اگه قرار به مرد شدن بود،تا حالا مرد شدی دیگه...
این همه دوری، مرد که هیچ،ازت کوه ساخته!
برگرد که شونه هام و اماده کردم برای یک عمر تکه دادن به این کوه...
دلبرِ راه دورم،
عجیب دلتنگت هستم
و
هرشب روسری که برام سوغاتی آوردی
و
بو میکنم...
انگار دستات و لابه لای این تیکه پارچه جا گذاشتی که با بو کردنش حالم جا میاد و لبخند به لبام میشینه!
تو که نیستی هر شب،شب یلداست
و
کسی نیست که قربون صدقه ی چشای پف کردم بره و بگه امشب که خوابیدی،
فردا زودتر بلند شو...
اخه، یکی اینجاست که تا هرصبح چشات و نبینه،
رمق راه رفتن نداره...
اصلا باید زودتر برگردی،
مگه نگفتی هروقت اون پیرهن گل گلیت و خودت دوختی،
من برمیگردم؛
خیلی وقته که لباسم آمادست برای دلبری از یار!
پس منتظرت هستم پشت و پناه...
Dimension: 370 x 493
سایز فایل: 250.65 Kb
پسند کردم (5)
Loading...
5