❤️باید که غزل دید و غزل گفت و غزل کاشت
اندوه کهنسال ز هر آینه برداشت
با آینه از دوست گله کردم و فرداش
از شعر پر از گریه ی من شهر خبر داشت
یک باغ پر از گریه و خندیدنی ای عشق
تا شاعر بیچاره کند از تو چه برداشت
انگیزه ی شاعر شدن و شعر کجا بود
ما را به سرایش به غزل چشم تو واداشت
ای دست مریزاد که آن پرچم خوشرنگ
ابروی سیاهیست ک در سوگ من افراشت
ممنونم و شاکر که فلک سهم مرا داد
غم روی غم اندوه به اندوه که انباشت
سخت است که در فال تو یک جام پر از زهر
می آید و مجبور شوی چون عسل انگاشت...❤️❤️❤️
قاسم ظهراب زاده
Dimension: 410 x 285
سایز فایل: 16.9 Kb
پسند کردم (2)
Loading...
2
فاطمیون
لایک
19 تیر, 1399