سلطان عشق { کاربر نقره ای}
41 views
بيگنهي نزد شهي محتشم
گشت به قتل چو خودي متّهم
گفت كه تا پرده زكارش كشند
بر سر بازار به دارش كشند
چون سخن از دار و رسن شاه گفت
مرد «توكّلت علي الله» گفت
با لب خندان چو گل نوبهار
گشت روان رقص كنان سوي دار
گفت در آن ره زرفيقان كسي
كاي شده بازيچه‌ي طفلان بسي
دار نگر خنده‌ي بسيار چيست؟
يار كدام است و وفادار كيست؟
چرخ كه رسم ستم از سر گرفت
خواهدت از خاك چنين برگرفت
گفت كه اي غافل از انجام كار
محنت دنيا نبود پايدار
در دهد از جام فنا ساقيم
يك نفس از عمر بود باقيم
اين نفسي را كه نيابم دگر
حيف بود گر به غم آرم به سر
Dimension: 380 x 475
سایز فایل: 73.63 Kb
پسند کردم (6)
Loading...
6
فاطمیون
۩ ۩..فول لایک ..۩۩
1
1
4 شهریور, 1399
ققنوس
1
1
5 شهریور, 1399