❤ MOZHGAN❤ [مدیر  کل شبکه]
16 views
#عزیز لبِ حوض، کنار شمعدونیا نشسته بود. رادیو قدیمیِ آقا جون رو چسبونده بود به گوشش و یه ریز داشت پیچشو میچرخوند. از همون رادیو کوچیکا که دورشون چرم دوزه. یادتونه که؟
منم نشسته بودم توو ایوون و آشِ دوغ دستپختِ عزیز جون رو میخوردم.
عزیز دم صُبی منو فرستاده بود دنبال باطری قوه، از اون بزرگا. کل شهرو گشتم تا دوتاشونو پیدا کردم. عتیقه بود خدایی.
رادیو رو که روشن کرد، صدای مرغ سحر شجریان کل حیاطو پُر کرد. خواستم بگم عزیز توروخدا همینو بذار ، که دیدم دوباره پیچو چرخوند، عینهو همیشه.
نمیدونم فک کنم اخبار بود، یا چیز دیگه، صدای قژ قژ نذاشت درست و حسابی بشنفم.
همینجور که پیچ رادیو رو میچرخوند، از شیر مرغ تا جون آدمی زاد شنیدم،
از ترتیل منشاوی تا ترانه های ام کلثوم.
یهو صدای رادیو قطع شد؛ خواستم بگم عزیز قوّه تموم شده لابد، اما خب هیچی نگفتم؛
دیدم خودش رادیو رو گذاشت لب حوض و رفت شیلنگُ دست گرفت و شرو کرد به آب پاشی حیاط. هیچم نگفت. هیچی.
همه موقع هایی که عزیز یاد آقاجون میفته، همین کارو میکنه.
آخه اون رادیو اولین هدیه ی عزیز به آقاجون بوده، اولین هدیه دوران عشق و عاشقی شون.
راستی یادم رفت براتون بگم،
عزیز، مادرزاد ناشنوا بود...+
Dimension: 800 x 1000
سایز فایل: 46.37 Kb
پسند کردم (4)
Loading...
محشر (1)
Loading...
5
فاطمیون
لایک / فول لایک
26 آبان, 1399