❤️با تیر و کمان کودکی ام در کوچه باغ های قدیمی
در انبوه درختان باران خورده
سینه گنجشکی را نشانه گرفته بودم که عاشق تو شدم
گنجشک بر شانه ام نشست
و من شکارچی ماهری شدم
از آن پس هرگز به شکار پرنده ای نرفتم
هروقت دلتنگم آواز می خوانم
پرنده می آید، پرنده می نشیند، پرنده را می بویم، پرنده را می بوسم، پرنده را رها می کنم
و چون شکار دیگری می شود کودکی ام را می بینم
در کوچه باغ های قدیمی
در کنار دیوار های باران خورده
با بوی کاهگل و آواز پرنده
به خود می پیچد و گریه می کند
های آواز چقدر تو را دوست دارم...❤️❤️❤️
"شعر از مجموعه عاشقانه های ابری محمدابراهیم جعفری"
"عکس: نیما"
تقدیم به نگاه زیبای شما دوستان عزیزم
Dimension: 425 x 637
سایز فایل: 94.39 Kb
پسند کردم (1)
Loading...
1