❤️آورده اند که روزی چرچیل، روزولت و استالین بعد از میتینگ های پی در پی، برای خوردن شام با هم نشسته بودند.
در کنار میز یکی از سگ‌های چرچیل ساکت نشسته بود و به آنها نگاه می کرد.
چرچیل خطاب به همراهانش گفت: "چطوری میشه از این خردل تند به این سگ داد؟"
روزولت گفت که بلد است و مقداری گوشت برید و خردل را داخل گوشت مالید و به طرف سگ رفت و گوشت را جلوی دهانش گرفته و شروع به نوچ نوچ کرد.
سگ گوشت را بو کرد و شروع به خوردن کرد تا اینکه به خردل رسید. خردل دهان سگ را سوزاند و سگ از خوردن صرف نظر کرد.
بعد نوبت به استالین رسید.
استالین گفت: هیچ کاری با زبون خوش پیش نمیره و مقداری از خردل را با انگشتهایش گرفته و به طرف سگ بیچاره رفته و با یک دستش گردن سگ را محکم گرفته و با دست دیگرش خردل را به زور به داخل دهان سگ چپاند.
سگ با ضرب زور خودش را از دست استالین رهانید و خردل را تف کرد.
در این میان که چرچیل به هر دوی آنها می خندید بلند شد و گفت: "دوستان، هر دوتاتون سخت در اشتباهید!
شما باید کاری بکنید که خودش مجبور بشه بخوره."
روزولت گفت: چطوری؟
چرچیل گفت: نگاه کنید، و بعد بلند شد و با
چهار انگشتش مقداری از خردل را به مقعد سگ مالید،
سگ زوزه کشان در حالی‌ که به خودش می پیچید شروع به لیسیدن خردل کرد!
چرچیل گفت: "دیدید چطوری می توان زور را بدون زور زدن به مردمان تحمیل کرد!"❤️❤️❤️
Dimension: 425 x 319
سایز فایل: 13.58 Kb
پسند کردم (1)
Loading...
1