❤️شش سفره از ضیافتت، جمع شد...
و تو همچنان، به سفره داری ات، مشغولی..
خسته نشدی...؟ خداااا
از بس آغوش گشودی.. و... من، رمیدم!!
از بس، بوسه بارانم کردی و... من ساده از کنار بوسه های بی نظیرت رد شدم!!
از بس، سفره گستردی و... من به هنر رنگ رنگ تو، دل ندادم!!؟؟
خودم... از خودم خسته ام خدا....
از قلبی، که توان دریا شدن ندارد...
از بالهایی، که جان بال زدن ندارد...
از سجده هایی، که به درآغوش کشیدنت، ختم نمی شود...
هفت سحر است که؛ زمین را برایم خلوت کرده ای...
تا من... دست در دست تو...
گوشه ای از آسمان را بگیرم و... پرواز کنم...
اما... سنگینی روح کوچکم.. چنان زمین گیرم کرده... که حتی هوس پرواز هم، به سرم نمی افتد!!
چه کنم، محبوبم...؟؟
بی تو...همه آسمان هم، در یک شیشه دربسته، حبس می شود...
چه رسد به روح تنگ من.. که عمریست در چهارچوب بدنم، حبس شده است!!
امشب برای دریا شدنم...قنوت می گیرم...
برای رها شدنم از زنجیرهایی... که پای دل مرا سخخخت بسته اند...
تو...؛تنها گشاینده گره های کور زمینی...
من جز تو... هیچ گره گشایی را نمی شناسم...
یک سوال... خدا ؛
امشب گره های کوری را که همه عمر، به پای قلبم زده ام...باز می کنی؟؟...❤️❤️❤️
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
Dimension: 1076 x 1076
سایز فایل: 425.37 Kb
پسند کردم (2)
Loading...
2