mahsa
on 21 دی, 1396
2 views
مرا
تو
بی‌سببی
نیستی.
به‌راستی
صلتِ کدام قصیده‌ای
ای غزل؟
ستاره‌بارانِ جوابِ کدام سلامی
به آفتاب
از دریچه‌ی تاریک؟
کلام از نگاهِ تو شکل می‌بندد.
خوشا نظربازیا که تو آغاز می‌کنی!
پسِ پُشتِ مردمکانت
فریادِ کدام زندانی‌ست
که آزادی را
به لبانِ برآماسیده
گُلِ سرخی پرتاب می‌کند؟ ــ
ورنه
این ستاره‌بازی
حاشا
چیزی بدهکارِ آفتاب نیست.
نگاه از صدای تو ایمن می‌شود.
چه مؤمنانه نامِ مرا آواز می‌کنی!
و دلت
کبوترِ آشتی‌ست،
در خون تپیده
به بامِ تلخ.
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز می‌کنی!
Dimension: 683 x 384
سایز فایل: 129.14 Kb
پسند کردم (2)
Loading...
3