امیر طاها {ناظر سایت}
1 view
خوابِ غفلت رفته بودم ، بسته شد میخانه ایندم
جام وساغر رفته ازکف ، باختم خُم خانـه ایندم
دست من کوتاه از می و ازدست ساقی دور باشد
یار در داخـل نشستـه ، میزنـد پیمانـه هردم
میشـود آیـا رسانـم ، یک پیامـی را بـه ساقــی
تـا که آگاهش کنـم من ، نیستـم بیگانـه ایندم
کوزه در دستان ساقی ، زان شراب سرخ ریـزد
از قدح ها شد لبالب ،می دهد مستانه هردم
حال و روزم را ندانـد ، یارِ من در سـوی دیگـر
نزد ساقـی جامِ مـی را ، میزنـد رِندانـه ایندم
باده گویا نـاب بـوده ، گونـه ها را سـرخ کـرده
عطرِ مِی آخر دلـم را ، می کنـد دیوانـه هردم
میرسد بر گـوش هر دم ، نغمـه هـای عاشقانـه
گشته برمن جام و ساقی ، میکده افسانه ایندم
کاش در را باز کرده ، میشـدم داخـل بـه خانـه
تا که بینم عاشقانه ، روی صاحـب خانـه ایندم
هرکسـی عاشـق نباشـد . میکـده جایـی نـدارد
جمعِ مشتاقان بخواهـد ، عاشـق جانانـه هردم
درعجب هستـم چگونـه ، یار خـود هشیـار باشـد
عاشقش را خواب خواهد، مست در میخانه ایندم
گرشــراب ارغوانـی ، جرعه ای می شد نصیبـم
سویِ یارم می زدم پر ، همچو یک پروانه هردم
من امیرم عاشقانه ، میـروم دیـدارِ یـارم
می دهم با شعر هایم ، مرغِ دل را دانه هردم ...!
Dimension: 274 x 184
سایز فایل: 6.37 Kb
پسند کردم (4)
Loading...
5