امیر طاها {ناظر سایت}
3 views
بچه بودم کودکی هامان چون بره آهویبی گذشت ...
نازمان کردند وقت احساس روزمان شادان گذشت ...
تیر و پیکان ها زدند بهر خوشحالی بر آهویمان
نوجوانیمون در حسرت فردایی نا پیدا گذشت ...
درجوانی مهربانی کردیم برنازکشان تیروخنجربدست ...
شد وظیفه لطفی ک کردیم هر چ کردیم ما گذشت ...
طعنه از نامرمان بسیار بشنیدیم و دم بر نیاوردیم
هر چه نکویی کردیم با بدی دادند جواب کردیم گذشت ...
گفتیم این با دل خود ک لطف زیاد وظیفه هم میاره ...
ناکسان بر خود گرفتند شعرمان را باز کردیم گذشت ...
ای خدای لایزال تو خود شاهدی بر احوال ما ...
هر چه ظالم نا حق کرده تا کنون کردیم گذشت ...
بعد این ریشه نامردمان را بخشکانم تا اگر
پیری عامدباز نگوییم ک جوانی هم درحسرت گذشت ...
بی ادبهارا بامهردادیم جواب چون محبت بودمارامرام
یاوه گویان را ندادیم پاسخی در شانشان آنهم گذشت ...
شب ها و روزها از پی هم آمدند و رفته اند
ما گذشت کردیم خدایا تو هم بگذر که گوییم خوش گذشت ...!
Dimension: 500 x 500
سایز فایل: 42.07 Kb
پسند کردم (2)
Loading...
3