نیویورکر | جیمز سوروویاکی، مقالهای که ماههاست گوشۀ دسکتاپ چشمک میزند، اما حوصلۀ تمام کردنش را نداریم؛ پروژهای که زمان تحویلش گذشته، اما بهجای تکمیلش ترجیح میدهیم سریال ببینیم؛ جلسهای که باید با کارفرمایمان بگذاریم، اما هر روز به عقب میاندازیم: ذهن ما تمایلِ بیپایانی به اهمالکاری دارد، تمایل به عقبانداختن چیزهایی که میدانیم عقبافتادنشان به ضرر ماست. در سالهای اخیر، اهمالکاری موضوع چندین پژوهش جالبتوجه در حوزۀ اقتصاد رفتاری بوده است.
چند سال قبل، اقتصاددان آمریکایی، جورج اکرلوف، دید که باید کار سادهای انجام دهد: پستکردن یک بسته لباس از هند، که محل زندگیاش بود، به ایالات متحده. لباسها مال دوست و همکارش، جوزف استیگلیتز، بود که در سفر به هند جا گذاشته بود، و لذا اکرلوف مشتاق بود این بسته را بفرستد.
اما مشکلی در کار بود: ترکیبی از بوروکراسی هندی، با آنچه خود اکرلوف «بیعرضگیام در اینجور کارها» میخواند، این کار را پرزحمت میکرد. به حساب و کتاب خود او، چنین کاری یک روز کامل از او وقت میگرفت. به همین دلیل، انجام این کار را هفته به هفته عقب انداخت.
قضیه بیش از هشت ماه طول کشید، و اندکی پیش از آنکه اکرلوف به خانه برگردد مشکل را حلوفصل کرد: اکرلوف خبردار شد یکی دیگر از دوستانش میخواهد چیزی به ایالات متحده بفرستد، و توانست لباسهای استیگلیتز را هم به بستۀ دوستش اضافه کند. عطف به عجایب و غرایبی که در تحویل مرسولههای میانقارهای رُخ میدهد، محتمل است که اکرلوف قبل از لباسهای استیگلیتز به ایالات متحده رسیده باشد.
نکتهای در این قصه هست که میتواند برایمان خوشایند باشد: حتی اقتصاددانهای برندۀ جایزۀ نوبل هم اهمالکاری ۱ میکنند! بسیاری از ما در گذر زندگی کارهای بزرگ و کوچک عقبماندهای داریم که وجدانمان را انگولک میکنند. اما نزد اکرلوف، این تجربه علیرغم آنکه آشنا بود مرموز به نظر میآمد.
او واقعاً قصد داشت بسته را برای دوستش بفرستد، اما چنانکه در مقالهای با عنوان «اهمالکاری و تمکین» ۲ (۱۹۹۱) نوشت، «هشتماه هر روز صبح بلند میشدم و تصمیم میگرفتم که صبح فردا بستۀ استیگلیتز را بفرستم». او همیشه در آستانۀ فرستادن بسته بود، اما لحظۀ اقدام هرگز فرا نرسید. اکرلوف، که یکی از چهرههای محوری در اقتصاد رفتاری شد، به این نتیجه رسید که اهمالکاری شاید صرفاً عادتی بد نباشد.
او استدلال کرد که این رفتار میتواند نکتهای مهم را دربارۀ محدودیتهای تفکر عقلایی روشن کند و درسهای مفیدی دربارۀ پدیدههای متنوعی از سوءمصرف مواد تا عادتهای پسانداز به ما بیاموزد. از زمان انتشار مقالهاش، مطالعۀ اهمالکاری به یک حوزۀ مهم در محافل دانشگاهی تبدیل شده است چنانکه فلاسفه، روانشناسان و اقتصاددانان همگی دربارهاش نظر میدهند.
دانشگاهیان، که در بازههای طولانی به صورت سرخود فعالیت میکنند، شاید بهطور خاص مستعد آن باشند که کارهایشان را به تعویق بیاندازند: پیمایشها میگویند که اکثریت گستردهای از دانشجویان کالج اهمالکاری دارند، و مقالات موجود در ادبیات پژوهشی اهمالکاری اغلب گریزی هم به مشکل خود مؤلف در تمامکردن مقاله میزنند (همین یادداشت هم استثنایی بر آن قاعده نیست).
اما همهمۀ دانشگاهی دربارۀ این موضوع فقط حکایت منورالفکرهایی نیست که تنبلیشان را توجیه میکنند. کتاب دزد زمان ۳ که سرویراستاریاش به عهدۀ کریسولا اندرو و مارک دی. وایت بوده است، مجموعهای از مقالات دربارۀ اهمالکاری است که از ادبیات کاملاً نظری تا محتوای کاربردی غافلگیرکننده در آن وجود دارد.
بنا به استدلالهای دانشپژوهان در این اثر، میل به اهمالکاری پرسشهای بنیادین فلسفی و روانشناختی را پیش میکشد. شاید آخرین بار که کاری را عقب انداختهاید تا سریال «چگونه با مادرتان آشنا شدم» را ببینید، پیش خودتان فکر کرده باشید که فقط تنبلبازی درآوردهاید.
اما از یک زاویۀ دیگر، شما دقیقاً درگیر کاری شدهاید که سیالیّت هویت انسان و رابطۀ غامض بشر با زمان را نشان میدهد. جورج اینسلی، اقتصاددانی که چهرهای محوری در مطالعۀ اهمالکاری است، در یکی از مقالات کتاب استدلال میکند که کِشدادن کارها «پدیدهای بنیادین مثل شکل زمان است، و میتواند تکانۀ پایه نامیده شود».
In Album: احمد رضایی's Timeline Photos
Dimension:
630 x 410
سایز فایل:
60.58 Kb