جمال فرهنگ
on 10 بهمن, 1396
1 view
روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!
فردا اسب پیرمرد با چند اسب وحشی برگشت.
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!
پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست.
مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!
فرداش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود.
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!
زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد.
از کجا معلوم؟!
Dimension: 437 x 500
سایز فایل: 350.71 Kb
پسند کردم (2)
Loading...
3
mahsa
عالی بود
10 بهمن, 1396
جمال فرهنگ
ممنونم مهسا خانم تشکر
10 بهمن, 1396
mahsa
خواهش میکنم اقاجمال
10 بهمن, 1396
جمال فرهنگ
سپاس
10 بهمن, 1396