javad7112(یاس کبود)
on 18 بهمن, 1396
5 views
درگیرِ تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی، عقربه ى قبله نما رفت!
در بین غزل نامِ تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سرِ این کوچه ، صدا رفت!
بیرون زدم از خانه ؛ یکی پشتِ سرم گفت:
این وقتِ شب این شاعرِ دیوانه ، کجا رفت؟!
من بودم و زاهد ، به دو-راهی که رسیدیم
من سمتِ شما آمدم ؛ او سمتِ خدا رفت!‍
با شانه ، شبی راهیِ زلفت شدم اما …
من گم شدم و شانه پیِ کشفِ طلا رفت!
در محفلِ شعر آمدم و رفتم و … گفتند:
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت؟!
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندَمَش آنگونه که دودش به هوا رفت …!!!
Dimension: 584 x 740
سایز فایل: 36.91 Kb
پسند کردم (6)
Loading...
7
REZA
لااااایک
1
1
18 بهمن, 1396
javad7112(یاس کبود)
سپاس
1
1
18 بهمن, 1396