محتسب روزى به يك خاتون خوشگل گير داد
گفت رفتارت ڪمى تا قسمتى هنجار نيست
رنگ ڪفشت هيچ، زنبيلت چرا سرخابى است
تازه شانس آورده اى پیراهنت گلدار نيست
وسمه بر ابرو ڪشيدى، سرمه هم مالیده ای
بخت يارت بوده زيرا غلظتش بسيار نيست
رفته ای انگار ابرو خالڪوبی ڪرده ای
جاى اورجينال يا آڪى در اين رخسار نيست
دائم از رفتن به چوگان گاه صحبت مى ڪنى
پشت اين افڪار آيا دست استعمار نيست
اى ڪه با چسبینه (ساپورت) شهرى را به آتش مى ڪشى
بشڪه ى باروت و ڪبريت است اين شلوار نيست
يا نخر يا آن ڪه از اين سند بادى ها بخر
هم خوش استيل است هم پوشيدنش دشوار نيست
چشم ما را دو ر دیدی طره اى افشانده اى
فڪر ڪردی گشت_نامحسوس در بازار نیست
هر عذابى مى ڪشيم از چارقد شل بستن است
ورنه مسوولى شل و ڪم كار و سهل انگار نيست
ابر اگر باران نمى بارد فقط از لج توست
نقش تغييرات جوى اصلا اين مقدار نيست
تا تو با اين ريخت در شهر آفتابى مى شوى
حاصلش غير از همين گرماى لاڪردار نيست
بعد از اين گفتار مهر آميز، خاتون گفت ڪه:
باشد اصلا روى بيرون آمدن اصرار نيست
مى روم در گوشه اى از خانه پنهان مى شوم
تا ببينم من نباشم مشڪلى در ڪار نيست
In Album: محمدرضا's Timeline Photos
Dimension:
960 x 686
سایز فایل:
26.93 Kb