javad7112(یاس کبود)
on 20 اردیبهشت, 1397
15 views
لاصه یک روز شعرهایم را می خوانی
و سر تکان می دهی
در یک غروب بارانی
روزی که دیگر نیستم
روزی که جهان
مرا به یاد نمی آورد
و انگار هیچ گاه زاده نشدم
نه در شعر
و نه در نگاه خیس زنی
که مرا مرده به دنیا آورد.
تقلای بیهوده ای بود عشق من
زمین را می گویم
در غروب آن همه خیس
شعرهایم را برای آسمان می خواند
تا درهای مقدس جهنم گشوده شود
چرا که
شاعران هیچ گاه به بهشت نمی روند
آن ها می میرند
تا دوباره زنده شوند
و در شعرهای شان
دست به دست
آمرزیده شوند
در نامه های عاشقانه ی آن همه بی قراری..
Dimension: 309 x 500
سایز فایل: 93.4 Kb
پسند کردم (2)
Loading...
3
ĦѦღi∂ɛн
لایک
1
1
20 اردیبهشت, 1397