خواجهای "غلامش" را میوهای داد.
غلام میوه را گرفت و با "رغبت" تمام میخورد.
خواجه، خوردن غلام را میدید و پیش خود گفت: کاشکی "نیمهای" از آن میوه را خود میخوردم.
بدین رغبت و خوشی که غلام، میوه را میخورد، باید که "شیرین و #مرغوب" باشد.
پس به غلام گفت: "یک نیمه" از آن به من ده که بس خوش میخوری.
غلام نیمهای از آن میوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدری از آن میوه خورد، آن را بسیار "تلخ یافت."
روی در هم کشید و غلام را "#عتاب" کرد که چنین میوهای را بدین تلخی، چون خوش میخوری.
غلام گفت: ای خواجه! بس "میوه شیرین" که از دست تو گرفتهام و خوردهام.
اکنون که میوهای تلخ از دست تو به من رسیده است، چگونه "روی در هم کشم" و باز پس دهم که شرط "جوانمردی و بندگی" این نیست.
"صبر" بر این تلخی اندک، سپاس #شیرینیهای بسیاری است که از تو دیدهام و خواهم دید.
"همیشه از خوبی آدمها برای خودت دیوار بساز"
* هر وقت در حق تو بدی کردند
فقط یک اجر از دیوار بردار
بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی
In Album: مریم's Timeline Photos
کلمات کلیدی:
شیرینیهای, عتاب", مرغوب"
Dimension:
500 x 888
سایز فایل:
36.81 Kb