شعر پنجره شاعر خوانش شعر لیلی آزاد
تقدیرِزیبایی رقم می خورد
مارابه اوج زندگی می برد
با اینکه پیمان با دلم بستی
درخلوتم یک لحظه ننشستی
یک پنجره در کلبه ام وا بود
بستی وگفتی میروم،بدرود
آن پنجره آیینه ی من شد
یک خاطره ازبغضِ رفتن شد
آری نمی آیی ومی دانم
درگیرِ رویایِ تومی مانم
بی تودراین، زندان غم مُردم
اشکی نمیریزم، قسم خوردم
وقتی دلم رامرگ راهی کرد
باخاطرات من چه خواهی کرد؟
شاعر خوانش شعر : لیلی آزاد
In Album: آرش نیکجو's Timeline Photos
Dimension:
720 x 800
سایز فایل:
342.59 Kb