آرش نیکجو
on 19 مهر, 1397
2 views
دوباره مهر می آید…
و احساس عجیبی می برد با خود مرا،
تا آخر رویای شیرین کهنسالی….
تو با مویی سپید و صورتی پرچین،
من و دستان لرزان،
قامتی از تلخی ایام پرشور جوانی،
سخت بشکسته…
نگاهم می کنی با شور و سرمستی،
سخن ها دارد آن چشمان گیرایت،
دگر حرفی نمانده،
عاقبت آن شد که عمری آرزو کردم…
بهارم را کنار تو ندیدم، نازنین جانم!
و شاید سهم ما،
از بودن هم،
فصل پاییز و خزان باشد،
کنار ساحل دریا….
و یک خانه،
پر از موسیقی و آواز ایرانی….
و حسرت بر تمام آنچه بگذشته،
بر این تقدیر بی بنیاد و بی روزن،
برای دوری و دوران تنهایی…
و آدمهای تلخ روزگار یخ زده،
یا ساده بگذشتن ز هم،
در عین دلتنگی….
سکوتی مبهم و….
وهمی هراس انگیز،
می پاشد خیالم را ز هم…
دیگر نمی خواهم تو و….
این عشق دیرین را،
به دست سرنوشت شوم بی تدبیر و،
بازی های تکراری این تقویم بسپارم….
تو آغاز دوباره رستن از عمق زمستانی…
و تاوان داده ام تا مهر برگردد….
من از آیینه و لبخند و….
فرداهای بی انگیزه بیزارم،
به شوق دیدن رویت،
بدون دل زدن بر سینه دریا،
من از خورشید و از مرداد می ترسم،
محرم در دل نوروز می افتد،
تو پاییزی ترین لبخند دنیا را،
به من دادی….
و بی تو، این خزان هم،
رنگ بر رویش نمی ماند…
و در ویرانه متروک قلب من،
همیشه برف می بارد…
بیا سرمنشاء و آغاز ماندن شو،
تمامش کن جدایی را،
نمی دانی…
چه حالی دارد این دلدادگی،
از لحظه امروز،
تا اوج کهنسالی….
فقط یک چیز دیگر،
نازنین جانم!
دوباره مهر،
می آید….
نویسنده : آزاده رمضانی
Dimension: 720 x 800
سایز فایل: 373.59 Kb