آرش نیکجو
on 7 آبان, 1397
2 views
نوشته‌هایی هستند که خواندنشان سنگین است
حالت را عوض می کنند. ضربان قلبت را بالا میبرند
و پُراند از غم ِشیرین…
دوست داری مرورشان کنی
و بعد هم یادداشتی پایش بنویسی .
اما بعضی نوشته‌ها سنگین‌تر‌اند…
نمیتوانی بیش از یکباربخوانیشان.
خط به خط که پایین میروی کلماتش …
آوار میشوند بر سرت…
بر شانه‌هایت سنگینی می کنند
بس که درد دارند بس که تو را نوشته‌اند
????????????????
خیلی ساده همه چیز از یک نگاه شروع میشه.آخرش هم همه چیز با همون نگاه تمام میشه با این تفاوت که
توی چشم های اونی که می خواد بره دیگه شوق روز اول نیست و توی چشم های تو که با همه وجود دوسش داری جز اشک چیزی نیست.
آره اون میره و شاید دیگه یادش نیاد که تو هم یه روزی دوسش داشتی
اما تو هنوز شب ها با خودت فکر میکنی که الان اون خوابه یا بیدار و تصور ش میکنی
وقتی سایه اون مژه های بلند روی گونه های محکمش می افته و حسرت کنار او بودن که در جانت نشسته است و اشک و اشک و…
هیچ راهی نیست که بتونی حتی یک لحظه اون رو ببینی همه چیز یادآور او هست
اما خودش نیست یادت می آید حرف های آخرش چه تلخ بود و چه نا آشنا گویا که
این کلمات برای دهان او نا آشنا بودند شاید هم برای گوش های تو انتظارش را نداشتی که از دهان او بشنوی
قلبت فشرده شد و باز هم دوستش داشتی با من بگو چه قدر دلت می خواست یکمرتبه بزند
زیر خنده و بگوید با هات شوخی کردم اما نگفت تو هنوز هم امیدواری که برگردد و بگوید همه اش شوخی بوده…..
Dimension: 720 x 800
سایز فایل: 412.42 Kb
پسند کردم (2)
Loading...
3
ĦѦღi∂ɛн
لایک
1
1
7 آبان, 1397