آرش نیکجو
on 1 آذر, 1397
2 views
قطار زندگیم سوتش را به صدا درآورد
با گریه های من،دردردهای زنی که منتظرم بود
بدنیا آمدنم برای من گریه داشت
برای صورت عرق کرده او خنده
اینکه چرا گریه کردم
ماند سوالی بی جواب
حرکت کرد قطار
لحظاتی تند وگاه آرام
بچگیهایم،من بودم عروسکهایم
تنها کابوس من
گم کردن مادرم بود دربازار
بزرگ شدم
در اغوش کسی که روسریش بوی بابونه باغچه را میداد
وپدری
که همیشه عاشقم ماند
میگذشت قطار
از پیچ وخمهای زیاد
تا رسید
به لحظه ای که من دلباختم به یک نگاه
آمد
بدون اسب
دریک شب طوفانی سرد
تن کردم لباسی را به سپیدی برف
روی سرم نگینهای مروارید میخندید
دستهایم را گرفت
فاصله مان شد های،های،نفسهایی بیقرار
وآخرین مرز دگمه پیراهنی
که برایمان آغاز یکی شدن بود
باغچه خانمان گل کرد
با شکفتن نسترن
او خندید من خندیدم
وقطار می رفت
روزهای آمد
پراز بدرقه انتظار
من دلواپس دیر آمدنش
قلبم تند،میزد
وبا آمدنش،جاری می شدم
در لحظه های ناب
هرروز عاشق،عاشق تر
عشق او برایم معنایی داشت
به بلندای شیرینی یک رویا
دوست داشتنی بدون مرز
طی شد طی شد
گاه در جاده ای سنگلاخ
وگاه آرامش یک برکه آرام
اکنون
من زنی که دستهایم موهای جوگندمی مردی را نوازش میکند
که بوی تنش برایم نفس است
چند قدم مانده ام تا ایستگاه آخر
چمدانم را نیمه باز گذاشته ام
تارسیدن به ان روز
پیراهنهای،گل دار،میپوشم
نویسنده : ویدا فیروززاده
Dimension: 720 x 793
سایز فایل: 349.94 Kb
پسند کردم (1)
Loading...
2
ĦѦღi∂ɛн
لایک
1
1
1 آذر, 1397