آرش نیکجو
on 2 آذر, 1397
3 views
شده گاهی غزلت پشتک و وارو بزند
برود پشت سرت یکسره نارو بزند
پای دلتنگی تو ، قند دلش آب شود
وسط معرکه ، بنشیند و هوهو بزند
در سراشیب دلت ، نبض تو را بشمارد
قایق دلهره را ، سمت تو پارو بزند
روی دیوار دلت ، باز خراشی بکشد
وسط کوچه بتو ، ضربه ی چاقو بزند
وا کند پنجره را ، سمت غروب پاییز
ضربه بر پیکر رنجور پرستو بزند
روی مرداب دلت چنبره ی غم بزند
با تمسخر سخن از برکه ی بی قو بزند
و در افسوس ترین فاصله آهی بکشد
مثل فانوس که بی دغدغه سوسو بزند
مثل چنگیز ، حصاری بکشد دور دلت
روی خاکستر شهر دلت اردو بزند
و به یک پلک زدن قافیه اش تنگ شود
خنجرش را به دل غنچه ی شب بو بزند
شده هر شب غزلت باده غم سر بکشد
وسط حرف دلت چنگ بر آهو بزند
کاش می شد که غزل ، در غل و زنجیر شود
و بگوید که غلط کردم و زانو بزند
کاش وقتی که دل نازک من می شکند
پشت این پنجره را یکسره جارو بزند
یک قدم مانده به دلواپسی یاس خیال
کاش می شد غزلم پشتک و وارو نزند !
شاعر : محمد جوکار(یاس خیال)
Dimension: 720 x 800
سایز فایل: 345.56 Kb
پسند کردم (3)
Loading...
3