آرش نیکجو
on 3 آذر, 1397
2 views
دلم تنگ است. چند روزیست که نمی خواهم بخوابم. همین چند روز پیش خواب دیدم.
خواب که نه، کابوس. با دو چشمانم دیدم.
کور شوم اگر دروغ بگویم. خودم دیدم فرشته ای را که خدایش او را از خود راند.
خودم دیدم که در خیابان های این شهر کثیف بی هیچ هدف و مقصدی قدم میزد.
با همین دو چشمانم دیدم که در جستجوی عطر خدایش به دست شیطانی پرپر شد.
وای بر ما چه ها که نمی کنیم.
وقتی بیدار شدم دیدم که روحم باز هم زخم خورده است. عمیق تر و دردناک تر از همیشه.
اصلا میدانید از شما چه پنهان روحم زخم زخم است. هر روز زخمی تازه تر و عمیق تر.
زخم هایی که چون خوره به جان روحم افتاده اند. گفتم جان روحم. چه حرف خنده داری. روح که جان ندارد.
کاش داشت و روزی جانش به لبش می رسید و همه چیز تمام میشد. ولی روح جاودان است. شاید برای همین است
که هر زخمی بر می دارد همیشه تازه و دردناک است. زخم اگر بر بدن بیفتد،
بعد از التیام هرگز دردی نخواهد داشت و تمام می شود.
ولی لعنت به این روح آشفته. فقط منتظر یک فرصت است. یک آهنگ، یک رنگ،
یک خیابان و یا یک اسم تا دوباره عذابت دهد. زخم روح سر درد نیست که با یک قرص درمان شود.
هر دارویی فقط و فقط آتش را زیر خاکستر پنهان می کند و عاقبت روزی شعله ور خواهد شد.
قیصر عزیز روحت شاد چه خوش گفتی “دردهای من جامه نیستند که ز تن در آورم
” اصلا بعضی از دردها را تا ابد باید کشید. اصلا میدانید چه؟ هیچ، فراموشش کنید.
بخوانید حال همه ی ما خوب است. خوب اما ….
نویسنده : م.ا لاله سیاه
Dimension: 720 x 793
سایز فایل: 257.36 Kb