وقتی در خونه رو مثل هربار که دعوا میکردیم میکوبید بهم و میرفت میفهمیدم که خیلی ناراحتش کردم..
منتظر میموندم بره بیرون یه خورده هوا بخوره بهش..
قدم بزنه
اشکاشو بریزه
برگرده و با اخم بشینه یه گوشه و با کوچیک ترین بهونه سرصحبتو باز کنه…
ولی دفعه اخر
هر چی منتظر موندم برنگشت
یادم اومد که چقدر آروم درو بست
رفتنش مثل همیشه نبود..
بی هیچ فریادی..
حتی گریه هم نکرد…
اونجا بود که فهمیدم راست میگن که آدما خیلی بی صدا میرن..
نویسنده : الناز حاجیوندی
In Album: آرش نیکجو's Timeline Photos
Dimension:
720 x 800
سایز فایل:
287.34 Kb