آرش نیکجو
on 3 آذر, 1397
32 views
وقتی در خونه رو مثل هربار که دعوا میکردیم میکوبید بهم و میرفت میفهمیدم که خیلی ناراحتش کردم..
منتظر میموندم بره بیرون یه خورده هوا بخوره بهش..
قدم بزنه
اشکاشو بریزه
برگرده و با اخم بشینه یه گوشه و با کوچیک ترین بهونه سرصحبتو باز کنه…
ولی دفعه اخر
هر چی منتظر موندم برنگشت
یادم اومد که چقدر آروم درو بست
رفتنش مثل همیشه نبود..
بی هیچ فریادی..
حتی گریه هم نکرد…
اونجا بود که فهمیدم راست میگن که آدما خیلی بی صدا میرن..
نویسنده : الناز حاجیوندی
Dimension: 720 x 800
سایز فایل: 287.34 Kb