حاکمی با مردمش چنین گفت: صادقانه مشکلات را بگویید؛ حَسَنک بلند شد و گفت: ای حـــاکـم؛ گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مـسکـن چه شد؟ کـــار چه شد؟ حـاکـم گفت: ممنونم که مرا آگاه کردی. همه چیز درست میشود............!!! یکســــــــال گذشت و دوباره حاکم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگویید. کسی چیزی نگفت؛ کسی نگفت گــــندم و شیــر چه شد؛ کــــــار و مـسکـن چه شد! از میان جمع یک نفر زیر لب گفت: حسنک چــه شــــــد ...!!!! این که حاکم کیست ؟ حسنک کیست ؟ و آنکه زیر لب زمزمه کرد که بود !!؟ مـَـــن .... نمــی دانــم .
In Album: ققنوس's Timeline Photos
Dimension:
500 x 683
سایز فایل:
50.26 Kb
پسند کردم (3)
Loading...
ققنوس
حاکمی با مردمش چنین گفت: صادقانه مشکلات را بگویید؛ حَسَنک بلند شد و گفت: ای حـــاکـم؛ گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مـسکـن چه شد؟ کـــار چه شد؟ حـاکـم گفت: ممنونم که مرا آگاه کردی. همه چیز درست میشود............!!! یکســــــــال گذشت و دوباره حاکم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگویید. کسی چیزی نگفت؛ کسی نگف... نمایش بیشتر