ققنوس
on 8 آذر, 1397
8 views
حاکمی با مردمش چنین گفت: صادقانه مشکلات را بگویید؛ حَسَنک بلند شد و گفت: ای حـــاکـم؛ گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مـسکـن چه شد؟ کـــار چه شد؟ حـاکـم گفت: ممنونم که مرا آگاه کردی. همه چیز درست میشود............!!! یکســــــــال گذشت و دوباره حاکم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگویید. کسی چیزی نگفت؛ کسی نگفت گــــندم و شیــر چه شد؛ کــــــار و مـسکـن چه شد! از میان جمع یک نفر زیر لب گفت: حسنک چــه شــــــد ...!!!! این که حاکم کیست ؟ حسنک کیست ؟ و آنکه زیر لب زمزمه کرد که بود !!؟ مـَـــن .... نمــی دانــم .
Dimension: 500 x 683
سایز فایل: 50.26 Kb
پسند کردم (3)
Loading...
4
ققنوس
حاکمی با مردمش چنین گفت: صادقانه مشکلات را بگویید؛ حَسَنک بلند شد و گفت: ای حـــاکـم؛ گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مـسکـن چه شد؟ کـــار چه شد؟ حـاکـم گفت: ممنونم که مرا آگاه کردی. همه چیز درست میشود............!!! یکســــــــال گذشت و دوباره حاکم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگویید. کسی چیزی نگفت؛ کسی نگف... نمایش بیشتر
8 آذر, 1397