آرش نیکجو
on 12 آذر, 1397
2 views
ای عاشقان صاحبدلان دیگر ندارم من توان
بنیاد بی مهری شده قانون عشقش بر جهان
عشق را به من او یاد داد خاکسترم بر باد داد
تا کی کنم اشک و فغان تا کی بسوزم در نهان
من روز و شب گم کرده ام سکنا بر خم کرده ام
از خود نمی یابم خبر در دشت عشقی بی امان
هر دم به باده مست او هر کو روم بن بست او
نه خانه ای باشد مکان نه وقت دانم نه زمان
با ناز و ساز و راز خویش برده مرا آئین و کیش
چاره ندارم زین میان جز بادهء خوش ارغوان
هر دم به رنگی میشود بر دل چو سنگی میشود
گه عشوه دارد او به جان گه تیر دارد بر کمان
ساکن به میخانه شدم با خویش بیگانه شدم
هر جا که چشم می‌ نگرد رخ میکند زیبا عیان
نه وصل می آرد به کام نه هجر میدارد تمام
هم بر زمین او ساکن است هم بر سرای آسمان
آواره کرده این دلم بی چاره کرده مشکلم
معشوق مگر اینگونه است عاشق کند بی خانمان
بر سوی و موی و روی او حیران شدم بر کوی او
هر کس زعشق شد اینچنین بر باد رفته آنچنان
سراینده : بهرام شمس
Dimension: 720 x 800
سایز فایل: 370.77 Kb
اولین نفری باشید که پسند می کنید.