آرش نیکجو
on 12 آذر, 1397
14 views
من از آنهايي نبودم که “دوستت دارم” گفتن بلد باشند
از آنهايي که دستهايشان را حلقه کنند دور گردنِ معشوقشان و نگاهشان را بدوزند در چشمهاش و لب بزنند که :” ميميرم برات “
من از آنهايي نبودم که عشوه گري و لوندي بلد باشند ، که بدانند کي و چگونه پلک بزنند که به دلِ معشوق زلزله بيفتد ، چطور با لحنِ دلبر حرف بزنند که قلبِ بيچاره اش از جا کنده شود ،
من بلد نبودم براي معشوقم معشوق باشم
اما مفید بلد بودم عاشقي کنم
مفید بلد بودم دلواپسِ قدم به قدمش شوم
مفید بلد بودم براي زمستانش رج به رج عشق ببافم و بپيچم دورِ گردنش
بلد بودم در سردترين روزهاي زمستان با فنجانِ قهوه‌ی موردعلاقه اش جلويِ محلِ کارش ظاهر شوم و در دل قربان صدقه یِ چهره ی خسته اش بروم
بلد بودم چطور دلش را گرم کنم
وقتي که از سرمايِ آدمها دندانهايش بهم ميخورد ..
اما او عاشق نميخواست .. دلگرمي نميخواست ..
دلش يک معشوق لوند ميخواست که وی را تا تهِ دنيا دنبالِ خودش بکشاند و آخر سر دلزده شود و برود سراغِ کسي ديگر ..
فقط .. اين روزها که سرد هست و کسي نيست دلت را گرم کند با دندانهايت که بهم ميخورد چه ميکني ؟
#فاطمه_خرازي
کلمات کلیدی: فاطمه_خرازي
Dimension: 465 x 546
سایز فایل: 34.65 Kb
پسند کردم (2)
Loading...
2