مه
on 13 آذر, 1397
9 views
روز اول پيش خود گفتم
ديگرش هرگز نخواهم ديد
روز دوم باز ميگفتم
ليک با اندوه و با ترديد
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پيمان خود بودم
ظلمت زندان مرا ميکشت
باز زندانبان خود بودم
آن من ديوانه عاصي
در درونم هايهو مي کرد
مشت بر ديوارها ميکوفت
روزني را جستجو مي کرد
در درونم راه ميپيمود
همچو روحي در شبستاني
بر درونم سايه مي افکند
همچو ابري بر بياباني
مي شنيدم نيمه شب در خواب
هايهاي گريه هايش را
در صدايم گوش ميکردم
درد سيال صدايش را
شرمگين مي خواندمش بر خويش
از چه رو بيهوده گرياني
در ميان گريه مي ناليد
دوستش دارم نمي داني
بانگ او آن بانگ لرزان بود
کز جهاني دور بر ميخاست
ليک درمن تا که مي پيچيد
مرده اي از گور بر مي خاست
مرده اي کز پيکرش مي ريخت
عطر شور انگيز شب بوها
قلب من در سينه مي لرزيد
مثل قلب بچه آهو ها
در سياهي پيش مي آمد
جسمش از ذرات ظلمت بود
چون به من نزديکتر ميشد
ورطه تاريک لذت بود
مي نشستم خسته در بستر
خيره در چشمان روياها
زورق انديشه ام آرام
مي گذشت از مرز دنيا ها
باز تصويري غبار آلود
زان شب کوچک ‚ شب ميعاد
زان اطاق ساکت سرشار
از سعادت هاي بي بنياد
در سياهي دستهاي من
مي شکفت از حس دستانش
شکل سرگرداني من بود
بوي غم مي داد چشمانش
ريشه هامان در سياهي ها
قلب هامان ميوه هاي نور
يکديگر را سير ميکرديم
با بهار باغهاي دور
مي نشستم خسته در بستر
خيره در چشمان رويا ها
زورق انديشه ام آرام
ميگذشت از مرز دنيا ها
روزها رفتند و من ديگر
خود نميدانم کدامينم
آن مغرور سر سخت مغرورم
يا من مغلوب ديرينم ؟
بگذرم گر از سر پيمان
ميکشد اين غم دگر بارم
مي نشينم شايد او آيد
عاقبت روزي به ديدارم
Dimension: 500 x 721
سایز فایل: 66.7 Kb
پسند کردم (6)
Loading...
7
فاطمیون
ღ...ღ عالـــــــــــــــــــــــــــ ـــــی دوست من ღ...ღ:
13 آذر, 1397
ققنوس
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ ‍
14 آذر, 1397