گاهی اوقات خستگی کار روزانه ، اوضاع و احوال بهم ریخته اطرافت اونقدر بهت فشار میاره که تو اون زمان هیچی دلت نمیخواد جز اینکه کوله بارت رو ببندی ، دور بشی از اون زمان و مکان ، همه چیز رو هر جوری که هست به حال خودش رها کنی و بری ، حالا به این حالت چاشنی سردرگمی رو هم اضافه کن ، آشفتگی در درونت برای احساست ، این جور مواقع یه حس بلاتکلیفی دارم بین خوب بودن و بد بودن ، اینکه نمیدونم چی حالمو خوب میکنه ، چرا اصلا اینطوری شدم ، انگاری وسط یک بیابان وسیع رها شدی و نمیدونی راهت از کدوم طرفه ، کجا باید بری ، خیلی دلم میخواست همون لحظه بی حس بشم ، فارغ از تمام اتفاقات ، اما اکثر مواقع نمیتونی موقعیتی که درونش هستی رو ترک کنی ، مجبوری به ماندن ، برای همین هم بالشتمو برمیدارم ، دنبال نور آفتاب میگردم ، هر جا گیرش بیارم همون جا تلپ میشم ، دستامو دراز میکنم ، چشامو میبندم و به دورترین جایی که میتونم سفر میکنم .
In Album: روح الله's Timeline Photos
Dimension:
375 x 500
سایز فایل:
152.05 Kb