روح الله
on 6 دی, 1397
3 views
ما که سر در خط فرمان تو داریم ، همان
وادی حیرتمان بیشترس ، از دیگران
ما که بر خاک درت جبهه بسودیم1 ، چرا
تیر عشق تو همان جبهه ی2 ما کرد نشان
ما که سر بر درِ درگاه نهادیم ، چرا
سر ما خاک رهی گشت ، به پای دیگران
ما که سِـرّ3 سخن نور بـپرسیم ، چرا
خون دل بایدمان خورد ، زِ جهل دیگران
ما که در پرتو حُسنت ، نظر افکنده چرا
پامال هوسِ خام شویم ، از دیگران
ما که از نور بصر ، سِـرّ تو دانیم چرا
باید آلوده شویم ، از ره کفر دیگران
ما که در سینه ی خود، سِـرّ تو داریم چرا
خار وخاشاک جهان، سینه ی ما کرده نشان
ما که بر آرزویت ، دل بـسپردیم چرا
خون دل می خوریم از زجر4وجفای دیگران
ما که این خاک درت سُرمه نمودیم ،چرا
سرمه ی چشم مرا ،خاک زنندش دیگران
ما که بر پیش رُخت ، رخ بنمودیم چرا
رخ ما تیره شد از خاک زِ خاک دیگران
ای که بر ما اثر نیک بـبخشی ، تو چرا
زیر چنگال عدویم ، بنهی لقمه ی نان
نیمه شب تیر دعایم به نشان بود ، چرا
مدتی می گذرد ، از چه نیاید به نشان
ای رهاننده ی تاریکی و ظلمت تو چرا
نَـرهانیم زِ ظلمت ، تو ز ظلمت بِرَهان
ای شکوفنده ی هر دانه زِ هر آب و گِلی
دانه ی دُر5 مرا ، بار شکوفا برسان
شعشع پرتو روی تو زِ خورشید گذشت
ما به امید همان شعشعه ایم ، شعائی برسان
ای خدای دو جهان ، نیّت ما را بپذیر
گر چه کوتاهس و وامانده ،به منزل برسان
ای پدیدار نماینده ی صبح از دَم شب
من به شب گُم شده ام ،صبح امیدم برسان
زنده سازی بشری را ، تو زِ آبی بی شعور
من درمانده ی بی فکر ، شعوری برسان
ای فروزنده ی خورشید و مَه ازقدرت خود
من بی قدرت و وامانده ، زِ عُسرت6 بِرَهان
ای برازنده ی هر قدرت و هر حُسن وشعاع
من درمانده ی بی حُسن ، به نیکی برسان
ما زِ مژگان در باغ تو بروبیم ، چرا
بر کَنَند این مژه ام خلق ، تو مژگان برسان
ای که ما را بکنی امر به معروف ، چرا
دیگران را نکنی امر به معروف ، به نهان
ای که از قدرت دستت شکنی کوه ، چرا
بسته داری همه دستم زِ سر مویه کنان
ای بشر قدرت دستت ، بُوَد از فیض خدا
این تعجب عجبش نیست،چه گویی به زبان
نه حسن پرتو لطف تو نظر دارد و بس
این نظر را همه دارند ، تو لطفی برسان
Dimension: 453 x 453
سایز فایل: 20.56 Kb
پسند کردم (2)
Loading...
3