ققنوس
on 9 دی, 1397
2 views
آن زمان که دیگر نباشم ... ابری با توست سایه اش بر سرت آن ابر منم ، نخواهی شناخت... پیراهنت با نسیمی رقصان گیسوانت پریشان یک دست بر دامن و ‌دست دیگر بر گیسوان آن نسیم منم ، نخواهی شناخت ... شبانگاهی بر بالین به این سو و آن‌سو نه‌ در خواب و نه در بیداری آن رؤیا منم ، نخواهی شناخت... در تنهایی سخن می‌گویی با آن که نیست ، باز می‌گویی هر آن‌چه را تا کنون نگفته‌ای با تمام جان به تو گوش می‌سپارد .. آن که نیست منم ، نخواهی شناخت... به ناگاه سوزشی ‌در جانت بی آن‌ که بدانی از کجاست قلبت به تپش در می‌آید از خاطرات آن سوزش منم نخواهی شناخت ...
Dimension: 500 x 495
سایز فایل: 54.68 Kb
پسند کردم (1)
Loading...
1
ققنوس
آن زمان که دیگر نباشم ... ابری با توست سایه اش بر سرت آن ابر منم ، نخواهی شناخت... پیراهنت با نسیمی رقصان گیسوانت پریشان یک دست بر دامن و ‌دست دیگر بر گیسوان آن نسیم منم ، نخواهی شناخت ... شبانگاهی بر بالین به این سو و آن‌سو نه‌ در خواب و نه در بیداری آن رؤیا منم ، نخواهی شناخت... در تنهایی سخن می... نمایش بیشتر
9 دی, 1397