30
امیر طاها {ناظر سایت}
1 view
شده گاهی غزلت پشتک و وارو بزند
برود پشت سرت یکسره نارو بزند ...
پای دلتنگی تو ، قند دلش آب شود
وسط معرکه ، بنشیند و هوهو بزند ...
در سراشیب دلت ، نبض تو را بشمارد
قایق دلهره را ، سمت تو پارو بزند ...
روی دیوار دلت ، باز خراشی بکشد
وسط کوچه بتو ، ضربه ی چاقو بزند ...
وا کند پنجره را ، سمت غروب پاییز
ضربه بر پیکر رنجور پرستو بزند...
روی مرداب دلت چنبره ی غم بزند
با تمسخر سخن از برکه ی بی قو بزند...
و در افسوس ترین فاصله آهی بکشد
مثل فانوس که بی دغدغه سوسو بزند...
مثل چنگیز ، حصاری بکشد دور دلت
روی خاکستر شهر دلت اردو بزند...
و به یک پلک زدن قافیه اش تنگ شود
خنجرش را به دل غنچه ی شب بو بزند...
شده هر شب غزلت باده غم سر بکشد
وسط حرف دلت چنگ بر آهو بزند ...
کاش می شد که غزل ، در غل و زنجیر شود
و بگوید که غلط کردم و زانو بزند...
کاش وقتی که دل نازک من می شکند
پشت این پنجره را یکسره جارو بزند...
یک قدم مانده به دلواپسی یاس خیال
کاش می شد غزلم پشتک و وارو نزند...!
Dimension: 952 x 1280
سایز فایل: 89.09 Kb
پسند کردم (6)
Loading...
7
ققنوس
🌺
16 دی, 1397