این شفق را هم از دست دادهایم. هیچکسی ما را دستدردست هم نمیدید این عصر وقتی شب نیلگون بر دنیا میافتاد. من از پنجرهام جشن_غروب را دیدهام سرِ تپههای دور. گاه مثل یک سکه یک تکه آفتاب میان دستهای من میسوخت. تو را از ته دل بهیاد میآوردم، دلی فشرده به غم، غمی که آشنای توست. پس تو کجا بودی؟ پس که بود آنجا؟ گویای چه حرف؟ چرا تمامیِ عشق یکباره بر سرم خواهد تاخت وقتی حس میکنم که غمگینم و حس میکنم که تو دوری؟ پابلونرودا
In Album: ققنوس's Timeline Photos
Dimension:
500 x 498
سایز فایل:
19.13 Kb
پسند کردم (1)
Loading...
ققنوس
این شفق را هم از دست دادهایم. هیچکسی ما را دستدردست هم نمیدید این عصر وقتی شب نیلگون بر دنیا میافتاد. من از پنجرهام جشن_غروب را دیدهام سرِ تپههای دور. گاه مثل یک سکه یک تکه آفتاب میان دستهای من میسوخت. تو را از ته دل بهیاد میآوردم، دلی فشرده به غم، غمی که آشنای توست. پس تو کجا بودی؟ پس ... نمایش بیشتر