دسته ها
میخواهم از دنیا دور باشم
موهایم را میبافم با بادبادکها
آرزوهایم را پرت میکنم
برای گربههایی که
یک عمر زل میزدند به زندگیم
دل میبرم از تو...
درست زمانی که دستهایت را محکم گرفتهام
گفته بودم
جهان یک روز آنقدر تاریک میشود
که نمیتوانی پیدایم کنی
نمیتوانی کنار من خیره بمانی
به خوشبختی کوری که از اول هم سهم من نبود
آخرین بادبادک را هم گره میزنم به موهایم...
دنبال من نگرد