❤️ دوستی تعریف میکرد :روى پاگرد پله هاى پل عابر نزدیك خانه، خانمى میانسال جوراب و لیف مى فروشد كه باهم سلام علیك داریم.
اغلب روى پله ها، رو به بالا كه میروم قبل از اینكه به پاگرد برسم مى گویم "سلام" و همیشه جواب میدهد "سلام مادر".
یعنى میدانم كه تازه جوراب خریدى،
یعنى فداى سرت كه الان نمى خواهى جوراب بخرى.
یعنى برو بسلامت پسرم خدا به همراهت.
اما دیشب گفت "سلام مادر كرایه خونه ام عقب افتاده".
گفتم "خدا بزرگه! چقدرى هست كرایه خونه؟"
گفت "سیصد و پنجاه تومن كم دارم".
ایستاده بودم داشتم حساب و كتاب میكردم كه چند جفت جوراب بخرم تا بخشى از كرایه اش جور بشود.
پشت سر من مرد میانسالى روى پله قبل پاگرد پشت سرم ایستاده بود.
انگار راه بنده خدا را بند آورده بودم.
نمى دانم چقدر آنجا معطل مانده بود.
راه دادم كه برود. از كنارم گذشت؛
روى پاگرد كه رسید نشست جلوى بساط خانم میانسال. گفت "خانم جورابا جفتى چند؟"
مثل همیشه گفت "جفتى نه تومن".
همیشه نه تومن میگوید كه اگر پا بدهد باقى ده هزار تومن را پس ندهد.
مرد میانسال گفت حالا كه نه تومنه، سى و نه جفت جوراب میخوام"
زن دستفروش ساك اش را باز كرد،
چند جفت جوراب دیگر بیرون آورد و گذاشتشان روى همه جوراب هاى روى بساطش و گفت "بفرمایین اینم سى و نه جفت".
پریدم وسط كه میشه "سیصد و پنجاه و یك تومن".
مرد میانسال گفت آفرین "معلومه كه خیلى..."
خانم دستفروش صحبت را قطع كرد و گفت "خدا خیرت بده".
مرد میانسال هفت اسكناس پنجاه هزار تومنى و یك اسكناس هزار تومنى از كیفش بیرون كشید و داد به دستفروش.
تقریبا همه بساطش را خریده بود و فروشنده داشت سى و نه جفت جوراب را میگذاشت داخل یك كیسه بزرگ، كه مرد میانسال گفت "لطفا اون هزار تومن رو به من برگردون!"
اسكناس هزار تومنى را گرفت، از جایش بلند شد و گفت "میدونى كه به سى و نه جفت جوراب احتیاج ندارم، همه شون رو بهت فروختم هزار تومن". و رفت…❤️❤️❤️
.
Dimension: 384 x 463
سایز فایل: 280.28 Kb
پسند کردم (1)
Loading...
1