آرش نیکجو
on 3 آذر, 1397
35 views
باید فراموشت کنم، در سینه خاموشت کنم
چون درد تنپوشت کنم، حالا که رفتی از برم
گفتم جدا باشم زتو،شاید رها باشم زتو
دور از بلا باشم زتو،هر چند گویی کافرم
مهتاب من بودی شبی،در خواب من بودی شبی
بیتاب من بودی شبی،چون حلقه ی غم بر درم
در عشق حرف از من نزن،صد زخم بر این تن نزن
حرفی به اهریمن نزن،در روزهای آخرم
دیگر شرابت نیستم، مست و خرابت نیستم
حتی سرابت نیستم، با خویشتن هم ساغرم
دیگر خیالت دود شد،اندیشه ات نابود شد
دریای عشقت رود شد،من سوی راهی دیگرم
دیگر نیایم سوی تو،لطفی ندارد روی تو
دستی دگر در موی تو،ویرانی کرد این پیکرم
رفتم بسوی راہ خود،یوسف شدم در چاہ خود
آتش زدم بر آہ خود،هرگز نیا پشت سرم
شاعر : فریاد فیروزی
Dimension: 720 x 793
سایز فایل: 243.24 Kb